۱۳۹۰ آذر ۴, جمعه

آن شب




آن شب که ماه بود و فروغ ستاره بود
بر آسمان چشم تو ما را نظاره بود
آن شب فضا ، همه عطر تن تو داشت
هر رایحه ، ترانه ای از عشق می نگاشت
آن شب نگاه تو غزل عشق می  سرود
ابیات آن نگاه ، به جان داد تار و پود
آن شب تمام جان و تن آتش گرفته شد
گل های عشق در بر ما ، نو شکفته شد
آن شب که دست عشق تو و من به هم فشرد
غم از میانه رفت و ره نیستی سپرد
آن شب که فصل عشق ورق خورد در کتاب
چشمان ما یکی شد و بیگانه شد ز خواب
آن شب نشد فسانه و پاینده هست هنوز
بر صفحه ی خیال ، درخشد بسان  روز

دكتر منوچهر سعا دت نوری / نیویورک - ۱۹۶۷

 
 بر گرفته از مجموعه سروده‌های امید وآرزو

۱۳۹۰ آبان ۹, دوشنبه

د وستدارعشق



ما ، نسل ضربه دیده ز پرگار_نفرت ا یم
ما ، ازبرای_نسل_ بشردرس_عبرت ا یم

با شد د یا رو کلبه ی ما ، پر شود زمهر
ما ، د وستدا ر_ حربه ی عشق و مسرت ا یم

دکتر منوچهر سعادت نوری

بر گرفته از مجموعه سرودههای زنجیرها 

۱۳۹۰ مهر ۳, یکشنبه

ا ی چرخ




ا ی چر خ چرا که این چنین می گردی
يك ره به نشاط و گه غمین می گردی

گاهی چو بها را ن و گهی مثل خزا ن
کمتر تو دمی ، که بر یقین می گردی

کرد ی چه بسا مرد م عا قل ، حیرا ن
شا ید ، به مد ا ر غا فلین می گردی

بس جمع خرد مند * که برد ی ز جها ن
گو یی به مراد جا هلین می گردی

آن لطف و مر ا حمت دگر نیست ، عیا ن
همسان دل مز احممین می گردی

از منزل يك د وست مجو یی تو نشا ن
د نبا ل همه مخا صمین می گردی

از شیو ه و آ یین تو گیتی به فغا ن
بر ضد _ نکو یا ن ز مین می گردی

با ید ، فلکی د گر نشیند به میا ن
نی همچو تویی که ا ین چنین می گردی

دکتر منوچهر سعا د ت نوری

========================
* با الهام از این رباعی خیام 

ا ی چرخ وفلک خرا بی ا ز کينه ی تست
بيد ا د گر ی شيوه ی د يرينه ی تست
ا ی خا ک ا گر سينه ی تو بشکا فند
بس گوهر قيمتی ، که د ر سينه ی تست
 

و در همین زمینه ، بوسعید ابو الخیر سرود ه ا ست

ا ى چرخ بسی لیل و نها ر آ وردی
گه فصل خزا ن و گه بها ر آ وردی
مرد ا ن جهان را همه بردی به زمین
نا مرد کسا ن به روی کارآوردی

۱۳۹۰ مهر ۲, شنبه

بهترین حرف ، بهترین راه


حیرت نسل بشر ، د ر بستر آ غا ز تا پا یا ن
از پس ا مروز ، فرد ا ‌ها  چه  زاید بود

بهترین حرف دل ا نسان درین ‌توفنده‌ ها  دوران
" د وست دارم درکنارت" تا که با ید بود

بهترین حرفی که بردل خوش نشیند همچنا ن
"دوست می دارم ترا"هرجا،  که  شا ید بود

بس زوا ل حرف ها دارد دل_ چر خ زما ن
حرف عشق پا یند ه است و مرده نا ید* بود

نفرت و کین است ، خلاف_ مذهب آ زا د گا ن
عشق آن آ ئین که یزدان را خوش آ ید بود

بهترین را ه تمام عمرا نسا ن حد یک ا یما ن
"عشق ورزید ن" که با آن ، زند ه با ید بود

دکتر منوچهر سعادت نوری 

* با الهام از مولوی که چنین سرود
در عشق زنده باید کز مرده هیچ نآید

۱۳۹۰ مهر ۱, جمعه

زنجیرها

د نیا ی ما همه زنجیر ا ست
طرحی ز نقطه ، ز تصو یر ا ست

زنجیر شط و نهر  به د ر یا ها
تبخیر و ا بر و با رش فر د ا ها

زنجیر رود و کوه و بیا با ن ها
مرزی به قوم و گونه ی ا نسا ن ها

یا خط جا د ه ها به  تن صحرا
پیوند  کوی و شهر و د هستا ن ها

در دشت  و جلگه د ا منه ی مرتع
زنجیر گله ها  پی  چو پا ن ها

زنجیر نای و نی چه حکا یت ها
د ا رد زعشق و سلسله پیما ن ها

پیوند نا ی و شش به تنفس ها
زنجیر چشم  و  لب به  تجسس ها

زنجیر بوسه بر رخ و بر  لب ها
زنجیر روز و پنجره ی شب ها

زنجیر شب به هفته و مه بر سا ل
مکتوب سرگشا ده ی بس اعما ل

زنجیر اشک و دیده و حسرت ها
زنجیر سینه ،  آهی و عبرت ها

زنجیر دل به عشق و مسرت ها
زنجیر سر به وهم و چه فکرت ها

پیوند عا شقا نه ی د و د لد ا ر
مولود نو رسید ه ی آ ن د ید ا ر

زنجیره ‌ا ی ز کربن و صد ها  ژن
پیوند  خط  فسفر و ا کسیژن

زنجیر کودکی به نوازش ها
هر لحظه فرصتی و چه کا وش ها

طبع جوا ن چو تشنه ی خوشکا می
زنجیره‌ای به چشمه ی خواهش ها

زنجیر زلف یا ر و پر یشا نی
د ل د ر د ر و ن سینه  به آ تش ها

د ر کوچه های عشق به آ ن د لبر
عصر جو ا نی آ مد ه نا گه ، سر

زنجیره‌ ها ی کود کی و پیری
پیو ند کا و شی  به  زمینگیر ی

د ر را ه زند گی به فنا ، پرسه
زنجیری از شما رش یک ، دو ، سه

د نیا ی ما همه زنجیر ا ست
طرحی ز نقطه ، ز تصویر ا ست

دکتر منوچهر سعا دت نوری

۱۳۹۰ مرداد ۲۸, جمعه

ما نشستیم لب حوض




ما نشستیم  لب حوض*
ماهی ، رَدَّ شد ، بی جفت !

جفت_ ماهی ، نابود !
گل_ رویا ، پژمرد !

ما  و  یک دریا ، بغض
روشنی ، ناگه خفت

مهر ، شد بی پژواک
آب ها ، بس ناپاک !

غنچه ، افتاد به خاک
آدمی ، شد خاشاک !

با بسا دریا ، بغض
ما کجا ؟ و لب حوض ؟

دکتر منوچهرسعا دت نوری

* اشاره است به این سروده ی روانشاد سهراب سپهری
می نشینم لب حوض
گردش_ ماهی ها
روشنی ، من ، گل ، آب
پاکی_ خوشه ی زیست

***
Poem: Beside a Pond

We sat beside a pond/ And on the surface of water/ We saw a fish was moving around, without its mate and bound/ A search was made/ But the mate was not found... More
Manouchehr Saadat Noury, PhD
http://iranian.com/posts/poem-beside-a-pond-64373
مجموعه ی گل غنچه های پندار

۱۳۹۰ مرداد ۲۰, پنجشنبه

خلیج پیوسته فارس




ا ی خلیج  آ بی و پیو سته  فا رس
همرهت نام خوش و برجسته فارس

ا ی خلیج  نیلی  و  نا می فا رس
ا ی نشسته  در کنا ر قوم پا رس

جا ی تو وا لا ترین حد  و مکا ن
در د ل  و در جا ن ما ایرا نیا ن

رونق ا حوا ل د نیا  بود ه ا ی
هرمزت  تنگه  گلوگا ه  جها ن

وصله ی ا صلی  مرز و بوم ما
غبطه ا ی  بر دشمنا ن شوم ما

ا ی خلیج نیلی  و نا می فا رس
چون زمرد می درخشد بر تو نام

تا که ایران هست و دنیا بر د وا م
نا م تو  پا یند ه هست و مستد ا م


د کتر منوچهر سعادت نوری




۱۳۹۰ مرداد ۱۱, سه‌شنبه

نام تازه : مجنون_ عاشق

د ر یک شرو ع_  نم نم _ با را نی
د ر یک شب_ نخست_ زمستا نی

بودی ‌تو ، آن الهه ی افسون ‌ها
گویی ، چنان که جانی وجانانی

گرم سخن زقصه ی خوب عشق
خواب از ميان  پرید ، به آسانی

گشتم اسیر_ وسوسه های دل
زان نکته‌ها ، که افتد و‌ تو دانی

فرزانه عاشقی ز تو زایش یافت
یلدا شبی ، همایش_ طو لا نی

وقت_ سحرگهان ، به کنار_ تو
بودم ، به نام_  تازه و ایما نی

نامی که یاد_ ویژه ، نشان دارد
ازیک وقو ع و حالت_ روحا نی

نامی که چون  طلیعه ی یلدا شد
مفهوم_  یک ‌تولد_  نورا نی

نامی که ثبت د فتر عشاق است
یعنی که شرح عشق و پریشانی

‌گوشم به سوی شهد_ کلا م ‌تو
تا نام_  تازه_  را ، به زبان رانی

"مجنون عاشق" ، آنکه نهادی نام
زان شب ، هویتی شده بنیانی

ازیک وقو ع و حالت_ روحا نی
د ر یک شرو ع_ نم نم_ با را نی 


دکتر منوچهر سعا دت نوری


۱۳۹۰ مرداد ۵, چهارشنبه

تعریف شعر

ای که گفتی شعر و لحن نظم چیست
یا که آیا ، می توان بی شعر زیست
شعر تاریخ است و "حی" و "حاضر" است
بر همه آ ثا ر _ هستی ، نا ظر است

شعر، رود_ جاری_ اندیشه است
راحت_ روح و روان را، ریشه است
ساحت_ صدق و صفا را، پیشه است
قامت زرق و ریا را، تیشه است

شعر، فصلی از خرد، از دانش است
یک کرانه، از هنر، از بینش است
پنجره ، بر کوچه ی آسایش است
چشمه ای از، زایش ست و رویش است

شعر ، یعنی دفتری از بهر عشق
از قرار و از مدار امر عشق
از شکوه و از نشاط شهر عشق
از خروش و از خموش _ بحر عشق

واژه ها را میگزیند شعر، شیک
با زبان و گویش_ مردم، شریک
می گریزد ، از سخن های رکیک
می شکوفد، چون گل از گفتار_ نیک

شعر، یک آیینه است پر نور و سو
نقش انسان می نگارد روبرو
از جوانی تا به پیری کو به کو
از سیاهی تا سپیدی های مو

شعر، یک مکتب و یا دانشکده است
اخگری، از قلب یک آتشکده است
قاصد اوهام_ پیر_ میکده است
خصم اصنام است و خصم بتکده است

شعر فریاداست وبانگ است وندا
بر کند دیوار_ ظلمت را، ز جا
غرشی سازد ، چو رعد اندر فضا
بس نماید راز _ پنهان ، بر ملا

شعر، یعنی آشنا با عدل و داد
دشمن _ بد خویی و ظلم و فساد
ای بسا با شعر، یا با یک سرود
از سر مسند ، ستمگر شد فرود

شعر، یعنی شیون و آه و فغان
از فریب و فتنه های مردمان
از دگر گشت سریع این زمان
از بلایای فجیع _ این جهان

شعر، راه و جاده ای بی انتهاست
سبزه زاری، از دل و احساس ماست
شعر، دریایی ز مهر و اعتناست
چون رهاوردی ز عرش و از سماست

هیچ حرفی ، همردیف شعر نیست
کی توان آخر، بدون شعر زیست
شعر، تاریخ است و "حی" و "حا ضر" است
بر همه آ ثا ر _ هستی ، نا ظر است


دکتر منوچهر سعادت نوری 


۱۳۹۰ مرداد ۳, دوشنبه

هویت در مکان است


من نمی گویم چنان یا این چنینم
‌کیستم من زاده ی ايران زمینم

کشور_ افسانه‌ ها ی با ستا نی
خطه ای من برترازايران نبینم

یا د گا ری از تمدن ‌های ‌ا یلا م
مانده ا یمن از گزند چرخ ا یا م

مهد مانی مرز مزدک بوم زرتشت
سرزمین حا فظ و ‌رومی وخیا م

وادی فردوسی توسی ست آن
اوکه با شهنا مه کرد ايران به‌ نا م

یا که سینا آن خرد مند مهین
صا حب قا نون ، شفا ی برترین

یاهمان نقطه که سعدی آفرید
تا گلستان ، بوستان آمد پدید

ما من ا فشین و با بک ، ما زیا ر
مهبط حلا ج ،  مرد ی سربد ار

یا همان منزلگه ستار آزادی طلب
اسعد و صمصام وباقر، یپرم عیسی نسب

یا سرای مرد می برجسته و والا تبار
نام آنها را نیارم چونکه ازحد بیشمار

جابجایش‌ ، سبزوخرم دلگشاست
آسما نش ، پا ک وآبی با صفاست

خطه ای را ، خوشتر از ايران نبینم
‌کیستم من زاده ی ايران زمینم

دکتر منوچهر سعا دت نوری

۱۳۹۰ مرداد ۲, یکشنبه

خواهم بروم


دانی که کنون ، دلم چه می خواهد
هرجا که نظر کنم ، ترا یابد

خواهم که دو باره نزد من آیی
خورشید رخ ات به روی من تابد

خواهم بروم درون _ آن  کو چه
کز هر قد م _ ‌تو خا طر ه دارد

یا سر به کشم به بام آن خا نه
کز عشق _ من و تو پنجره دارد

خواهم بروم کنار _ آن بید ی
آنجا که به زیر _ سایه اش خفتیم

بو سه بزنم به ر یشه  و سا قه
جایی که ز عشق ، ما سخن گفتیم

خواهم بروم به روی آ ن شن ‌ها
در ساحل و در کرا نه ی د ر یا

آنجا که به عشق ، شستشو دادیم
هر پا ره ی جان و پیکر خود را

خواهم بروم میان _ آن شهری
جا یی که لهیب _ عا طفه بر پا ست

آنجا که من و تو دل به هم دادیم
هرکنج و گذر، نشان ز عشق ماست

خواهم بروم به سر ز مین _ نور
خورشید رخ ات به روی من تابد

دانی که کنون ، دلم چه می خواهد
هر جا که نظر کنم ، ترا یابد

دکتر منوچهر سعادت نوری

پایان دسامبر ٢٠٠٤ مونترال

یکزما ن آید

یکزمان آید که قومی خسته از چنگال ظلم
آ تش قهروغضب را ، ا فکند هرجای شهر

کوی و برزن را بسوزاند زخشمی پرلهیب
شعله ها بالا دهد،گیرد تمام خشک و تر

بغض ها، فریاد ها گردد،بسان بانگ موج
موج ها سرکش شود، افتد درون بحرو بر

هرخروشی ، دامن آ ه سحر جوید از آنک
داد ديرين را ستاند ، ازبسی بیداد گر

یکزما ن آید که قومی جان خود گیردبه کف
روزگاران شاد سازد درنسیم یک سحر

عهد نیک و خرمی را،آورد یکسر پد ید
دوره ی ظلم و تباهی را، نهد بر پشت سر

سرزمینی نو بسازد، عاری از هر دیو و دد
تا شود ایمن ، ز آسيب ریا و قهر و شر

یکزمان آید که گردون ، این فلک این آسمان
چترمهرخویش بگشاید ، خوش وگسترده تر

دکتر منوچهر سعادت نوری

۱۳۹۰ تیر ۲۷, دوشنبه

پرچم سه رنگ ایران

پیام_ سبز ، دارد سرو و شمشاد
که چون فرشی ست ، بر هر خاک آباد

بسی آید به گوش ، آن بانگ و فریاد
که رنگ سبز ، یعنی خرمی ، شاد

سپیدی ، آشتی با مهر بانی ست
سرود آشنایی ، همز بانی ست

هوای_ صلح را با آن ، نشانی ست
سپیدی ، همدلی را پاسبانی ست

و سرخی رنگ_جاویدان_عشق ست
همان رنگ_ گل_بستان _عشق ست


دکتر منوچهر سعادت نوری

۱۳۹۰ تیر ۱۵, چهارشنبه

امید

   
آ ن گلشن و ملك بر ين
ا يرا ن_ شا د ا ن شد غمين
هرگز مجوآن سر ز مين
يك د م به ا ين منو ا ل ها درطول دور ا ن سا ل ها

فقر و بلا يا چيره ا ست
د نيا به حيرت خيره ا ست
شفا ف آ بش تيره ا ست
ا فتا د ه د ر گو د ا ل ها درطول دور ا ن سا ل ها

ا يا م آ ن خا مو ش و تار
آ شوب و تهمت بر قرا ر
فر زند و ما د ر غمگسا ر
بس ما ه ها شو ا ل ها د رطول دور ا ن سا ل ها

روي ز نا ن ر ا بسته ا ند
آ زا د گا ن د لخسته ا ند
د ست قلم بشكسته ا ند
نا مرد ما ن د جا ل ها درطول دور ا ن سا ل ها

سر ما يه ها رفته ز كف
د ر راه و كا ر بي هد ف
گنجينه ها گشته تلف
غا ر ت شد ه ا موا ل ها درطول دور ا ن سا ل ها

آن مهد و مر ز پر گهر
پيشتا ز فر هنگ و هنر
ا ز پهنه ي شو كت به د ر
شد با چنين ا هما ل ها درطول د و را ن سا ل ها

تا سا ل آ يند ه به بين
ا رج و شكوه (هند) و(چين)
ا يران به حا ل واپسين
سر گشته د ر جنجا ل ها درطول د و را ن سا ل ها

ا ين قصه ها نا گفته ا ست
بس فتنه ها نهفته ا ست
ا و ضا ع ملك آ شفته ا ست
ا فز و ن بو د ا مثا ل ها درطول د وران سا ل ها

ر و ز ي بر آ يد آفتاب
سا زد و طن را پر شها ب
نو ر رها گيرد شتا ب
نيكو شود ا حو ا ل ها درطول د و را ن سا ل ها

د كتر منو چهر سعاد ت نوري
۵ - ژوئن ۲۰۰۴

۱۳۹۰ تیر ۱۲, یکشنبه

احوال عاشقان وطن

نه ديگر
سرد است اين  زمانه واوضاع مكدراست
احوال عاشقان وطن سخت مضطراست

با سنگ هاي بسته و سگ ها ي باز شهر
بنگر چگونه عهد و زمان با ستمگراست

دوران  پا يكوبي و بزم و نشاط رفت
هرجا كه رو  نهي ، همه رفتار ديگراست

ديگر نه عاشقي ، كه بخواند سرود عشق
د يگر نه دلبري كه د لش برتو باوراست

ديگر نشان ز کلبه ی آن میفروش نیست
ديگر نه داد و نعره ی مستان، به معبر است

ديگرنه شور و جوش در اين قوم پرخروش
ديگر نه فكر كشور و ﺁينده درسراست

دراين فضاي وحشت و تاريك و پرهراس
بلبل سكوت كرده و گل غنچه پرپراست

خورشید پرفروغ نه د يگر منور است
سرد است اين زمانه و اوضاع مكدر است

دریای پرخروش، خموش است و بی نهیب
وان خوشه های باغ، چه بی بار وبی براست

آن کوه استوار ، چه ریزش نموده است
وا ن رود و جویبار، چه خشکیده بستراست
دیگر شمیم_ عشق ، به گل ها نمانده است
الماس_  سبز عا طفه ، نایاب گوهراست

تا در پیاله عکس رخ یار شد پدید
خشمی به  پا، زساغر و رخسار_ دلبراست

د يگر نه آن نوای_ طربناک_ جانفزا 
آهنگ_ عاشقانه در این ملک، منکر است

از صبح ، تا به شام ، نوا ها چه دلخراش
بس وعظ حزن و درد که بالای منبر است 


ماتم  گرفته عشق و به هرکوی این دیار
آن پرچم_ سیاه_ عزا،  بر سر_ در است

ابر است آسمان و فضا بغض کرده است 
انبوه_ بار_ غم به بسا جا ن و پیکراست

احوال عاشقان وطن سخت مضطراست
خورشید پرفروغ نه ديگر منور است

دكترمنوچهرسعادت نوري

 بر گرفته از مجموعه سروده های امید و آرزو
مجموعه ی گل غنچه های پندار
 How Country Lovers feel at this Time of Year
It is cool and cloudy; it is a mess
The country lovers are in distress
With all hidden rocks and the unleashed dogs around
See how a tyrant justifies his orders in a terrible sound
A joyful music is not played ; there is no hope for tomorrow
People are mostly sad with a tremendous sorrow
Nothing is left from that friendly tavern in the corner
No ranting and roaring drunkard is coming out from there
In this horrific land of disaster and fear
Nightingale is silent and the flower blossom is flutter…
The beautiful sun is turned into darkness
It is cool and cloudy; it is a mess
By Manouchehr Saadat Noury, PhD
December 29, 2015
(Free Translation from Persian to English By MSN

قصیده‌ ی ایران من

من کجا ی این جها ن را دوست دارم
من کد ا مین مرد ما ن را دوست دارم
من وطن را ، آ شیا ن را دوست دارم

دوستان و دود ما ن را دوست دارم
جاودا ن ، آزاد گا ن را دوست دارم
من در آ نجا بس مکا ن را دوست دارم :

ازهرند و از سهند و تا نهاو ند
ازکرج ، از اوج توچال ، تا دماوند
از ا را ک  و از نطنز و یزد و تبر یز
تا درون خا نه ها ی خشت نیر یز

ازمزار کوروش واز پایگاه تخت جمشید
تا به کنگاور کنار معبدافسانه ناهید
یا زاکباتان و زنجان تا انارستان ساوه
(یا زنیشابوروقوچان تاانارستا ن ساوه)

وز ره پرپيچ وخم روی کتل سوی گناوه
(یا ز بیشاپور و بوشهر راهی شهر گناوه)
یا ز اندیمشک و آبادان و خوزستان
تا به شهر خوزه و آن بندر زیبای مهرویان

از بر دروازه ی قرآن شیر ا ز
تا به  دزفول و سنند ج  تا به اهواز
از کران  لنگه ، تا قلب  لرستان
یا ز تهران تا به  ساری ، تا گلستا ن

از مغا ن  و گنبد و از دشت میشا ن
تا میا ن کو چه ‌های تنگ  کا شا ن
از شمیرا ن ، تا به  چا رباغ سپا ها ن
از میا نه ،  تا  درون  باغ  ما ها ن

از جوار جنگل نور ، خط سا‌حل در شما ل
تا به قلهک ، باغچه ‌های_ کوی یخچا ل
همره کوچ عشا یر ، از طریق چارمحا ل
تا ابرقو در کنار و زیر_ آن سرو کهنسا ل 

از ره میدان شوش تا زا د گاه شیخ رازی
شهر ری ، یعنی هما ن منزلگه دا نا ی ما ضی
یا ز گوشه گوشه های باغ انگوری اوشا ن
تا به زیر شاخه ‌ی زیتون ، مسیر را ه لوشا ن

یا که از توس ، سوی فردوس  تا گنا با د
تا به آ بادا ن ،  کنا ر نخل ‌های احمد آ با د
از سمنگا ن تا کناره ، راه چا لو س
از ورای صخره ها وجلگه ‌ها ی سبز زا گر و س

تا به زیر آ سمان پرستاره ، شهرکرما ن
یا بسوی تپه ‌ها ی نفتی مسجد سلیما ن
من کجای این جها ن را دوست دارم
من وطن را ، آشیا ن را دوست دارم

دکتر منوچهر سعادت نوری

۱۳۹۰ خرداد ۲۰, جمعه

الفبا ی عشق

رباعی
د ر فرصت د و روزه ی د نیا یی
عشق ا ست کلید ‌رمز توا نا یی

گر بنگری به د فتر د ا نا یی
خوشتر ز عشق نیست ، ا لفبا یی

دکتر منوچهرسعا دت نوری


نابودی ارزش‌ ها


خبرت هست که از هرچه در آن ارزش‌ بود
شده‌ نابود در ايران و نماندست نشان

گوهرمعرفت وحرمت تاریخ و زبان
گشته‌ پا مال و به رفته ‌است ز کف بس ایمان

دانش و دین و جوا نمردی وانصاف امروز
بنده ی درگه ی درهم شده هریک آسان

مرد و زن تحت فشارو ز بسی حق محروم
ظلم و بیداد فراوان و فزون بر نسوان

فقر و فحشا و فساد وغم و زاری و بلا
شده گسترده‌ به کشور ، به همه شهر و مکان

غافل و بی خرد و چاکر و نادان درکار
اهل دانا شده‌ برگوشه ی غربت زندان

ناخدا، خواب و یا بر سر اوراد و دعا
کشتی ملک فتاده ، همه سو بر توفان

شود آیا که فریدون زمان ، برخیزد
تا دهد ، دوره ی ضحاکی ایران، پایان

دکتر منوچهر سعا دت نوری

۱۳۹۰ خرداد ۱۸, چهارشنبه

باران بریز : رگبار قطره های زلال آب

شهراست پر غبار و هوا تیره است و تار
ابر سیاه همهمه دارد به آسمان
انبوه دود و خاک نشسته به صحن باغ
دار و درخت و شاخه ی گل ، چهره بوته زار
دیریست باغبان نگرفته سراغ گل
بر بسته بار و منزل دیگر گزیده است
آشفته خاطری زده ره بر درون باغ
بس شیره های شهد درختان مکیده است
باران بریز
رگبار قطره های زلال آب
دار و درخت و شاخه ی گل شستشو بده
ای باغبان شهر
برخیز و خاک سوخته را رنگ و بو بده
باران بریز : رگبار قطره های زلال آب

دكترمنوچهرسعادت نوري
 بر گرفته از مجموعه سروده های امید و آرزو

منوچهر سعادت نوری

Saadat Noury (born 1939), also spelled as Saadat Nouri or Saadat  Noori, is an Iranian author, a poet, and a 
journalist. His full name is Manouchehr Saadat Noury, MSN

Early life and family
He was born in 1939 in Tehran, Iran. The Iranian historian
and scholar  Hossein Saadat Nouri (1906–77), was his father. His mother was the Iranian school teacher, Saltanat Aryan (1914–78). He now lives in Montreal, Canada

Education
He holds BA degree in Journalism from Tehran University, MS degree in Human Nutrition from Columbia University (U.S.), DVM degree from Tehran University, and PhD degree in Humanity from Vanderbilt University (USA

Works
He started writing poetry as a teenager and has many publications in numerous international and Iranian periodicals. He is also the author of the scientific books such as "Human Nutrition", "Experimental Nutrition", and many articles published by Tehran University between 1968 and 1986. His research works on Nutrition in Ancient Iran was published in the literary and scientific Journal of Vaheed in Tehran during 1970-1973, and it was then published online in 2010. He was the founder & editor of the cultural and scientific Journal of Farm (Mazra'eh) in 1980. The Journal, which was also bilingual (Persian & English) could only survive until 1985.
His recent research notes on "First Iranians", "Missing Moments", "Iranian Heroes" (Fereydun, Kaveh, Ariobarzan, Rostam Farrokhzad, and Mardavij), "Iranian Poets" (Rabi'ah Quzdari, Baba Tahir, Hatef Esfehani, Iraj Mirza, Mohammad Taghi Bahar), and some of his works in Persian and in English can be viewed on the Internet. "Wish & Hope" is the title of his Poetry Anthology, which was published in October 2004. Some of his poems can also be viewed here: "Anthology of Chains".  His recent poems may be also viewed on the Blossoms of Thoughts  

One of his Quatrains

افتاده ام ،  به پای_ تو ، در سجده گاه_ عشق
سجاده ام ، ببین : شده ، آهنگ و ساز _ عشق

با آن عروج_ وصل_ تو در خیمه گاه عشق
خوانم ترانه ای و دو رکعت ، نماز _ عشق

دکتر منوچهر سعادت نوری