دانی که کنون ، دلم چه می خواهد
هرجا که نظر کنم ، ترا یابد
خواهم که دو باره نزد من آیی
خورشید رخ ات به روی من تابد
خورشید رخ ات به روی من تابد
خواهم بروم درون _ آن کو چه
کز هر قد م _ تو خا طر ه دارد
کز هر قد م _ تو خا طر ه دارد
یا سر به کشم به بام آن خا نه
کز عشق _ من و تو پنجره دارد
کز عشق _ من و تو پنجره دارد
خواهم بروم کنار _ آن بید ی
آنجا که به زیر _ سایه اش خفتیم
آنجا که به زیر _ سایه اش خفتیم
بو سه بزنم به ر یشه و سا قه
جایی که ز عشق ، ما سخن گفتیم
جایی که ز عشق ، ما سخن گفتیم
خواهم بروم به روی آ ن شن ها
در ساحل و در کرا نه ی د ر یا
در ساحل و در کرا نه ی د ر یا
آنجا که به عشق ، شستشو دادیم
هر پا ره ی جان و پیکر خود را
هر پا ره ی جان و پیکر خود را
خواهم بروم میان _ آن شهری
جا یی که لهیب _ عا طفه بر پا ست
جا یی که لهیب _ عا طفه بر پا ست
آنجا که من و تو دل به هم دادیم
هرکنج و گذر، نشان ز عشق ماست
هرکنج و گذر، نشان ز عشق ماست
خواهم بروم به سر ز مین _ نور
خورشید رخ ات به روی من تابد
خورشید رخ ات به روی من تابد
دانی که کنون ، دلم چه می خواهد
هر جا که نظر کنم ، ترا یابد
هر جا که نظر کنم ، ترا یابد
دکتر منوچهر سعادت نوری
پایان دسامبر ٢٠٠٤ مونترال
بر گرفته از مجموعه سروده های زنجیرها