آن شب که ماه بود و فروغ ستاره بود
بر آسمان چشم تو ما را نظاره بود
آن شب فضا ، همه عطر تن تو داشت
هر رایحه ، ترانه ای از عشق می نگاشت
هر رایحه ، ترانه ای از عشق می نگاشت
آن شب نگاه تو غزل عشق می سرود
ابیات آن نگاه ، به جان داد تار و پود
ابیات آن نگاه ، به جان داد تار و پود
آن شب تمام جان و تن آتش گرفته شد
گل های عشق در بر ما ، نو شکفته شد
گل های عشق در بر ما ، نو شکفته شد
آن شب که دست عشق تو و من به هم فشرد
غم از میانه رفت و ره نیستی سپرد
غم از میانه رفت و ره نیستی سپرد
آن شب که فصل عشق ورق خورد در کتاب
چشمان ما یکی شد و بیگانه شد ز خواب
چشمان ما یکی شد و بیگانه شد ز خواب
آن شب نشد فسانه و پاینده هست هنوز
بر صفحه ی خیال ، درخشد بسان روز
دكتر منوچهر سعا دت نوری / نیویورک - ۱۹۶۷
بر گرفته از مجموعه سرودههای امید وآرزو