۱۳۹۲ مرداد ۲۹, سهشنبه
ای ایران، ای وطن ایران من : در گلچینی از سروده ها و ترانه ها
ای ایران، ای مرز پرگُهر/ ای خاکت، سرچشمهٔ هنر
دور از تو، اندیشهٔ بَدان/ پاینده، مانی تو جاودان
ای دشمن، ار تو سنگ خارهای من آهنم
جان من، فدای خاک پاک میهنم
مهر تو چون، شد پیشهام/ دور از تو نیست، اندیشهام
در راه تو، کِی ارزشی دارد این جان ما/ پاینده باد، خاک ایران ما
سنگ کوهت، درّ و گوهر است/ خاک دشتت، بهتر از زر است
مهرت، از دل کِی برون کنم/ بَرگو، بی مهرِ تو چون کنم
تا گردش جهان و دور آسمان به پاست
نورِ ایزدی، همیشه رهنمای ماست
مهر تو چون، شد پیشهام/ دور از تو نیست، اندیشهام
در راه تو، کِی ارزشی دارد این جان ما/ پاینده باد، خاک ایران ما
ایران، ای خرّم بهشت من/ روشن از تو، سرنوشت من
گر آتش بارد به پیکرم/ جز مهرت، در دل نپرورم
از آب و خاک و مهرِ تو، سرشته شد گِلم
مهر، اگر برون رود گلی شود دلم
مهر تو چون، شد پیشهام/ دور از تو نیست، اندیشهام
در راه تو، کِی ارزشی دارد این جان ما/ پاینده باد، خاک ایران ما : حسین گلگلاب
دور از تو، اندیشهٔ بَدان/ پاینده، مانی تو جاودان
ای دشمن، ار تو سنگ خارهای من آهنم
جان من، فدای خاک پاک میهنم
مهر تو چون، شد پیشهام/ دور از تو نیست، اندیشهام
در راه تو، کِی ارزشی دارد این جان ما/ پاینده باد، خاک ایران ما
سنگ کوهت، درّ و گوهر است/ خاک دشتت، بهتر از زر است
مهرت، از دل کِی برون کنم/ بَرگو، بی مهرِ تو چون کنم
تا گردش جهان و دور آسمان به پاست
نورِ ایزدی، همیشه رهنمای ماست
مهر تو چون، شد پیشهام/ دور از تو نیست، اندیشهام
در راه تو، کِی ارزشی دارد این جان ما/ پاینده باد، خاک ایران ما
ایران، ای خرّم بهشت من/ روشن از تو، سرنوشت من
گر آتش بارد به پیکرم/ جز مهرت، در دل نپرورم
از آب و خاک و مهرِ تو، سرشته شد گِلم
مهر، اگر برون رود گلی شود دلم
مهر تو چون، شد پیشهام/ دور از تو نیست، اندیشهام
در راه تو، کِی ارزشی دارد این جان ما/ پاینده باد، خاک ایران ما : حسین گلگلاب
اجرای اولیه ی این اثر ملی نایاب است. اجرای دیگر، مربوط به سالهای ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۲ در برنامه ی گلهاست که غلامحسین بنان این سرود را خواند. در سال ۱۳۵۰ نیز اُپرای راديویی این سرود با همکاري ارکستر بزرگ راديو تلويزيون ملی ايران با رهبری فرهاد فخرالدینی و خوانندگی اسفندیار قرهباغی انجام گرفت. دو اجرای دیگر از این اثر نیز یکی با صدای حسین سرشار و دیگری با صدای رشید وطندوست موجود است. در شصتمین سالگرد ساخت این سرود در مهرماه ۱۳۸۳ ارکستر ملی ایران آن را در تالار وحدت اجرا کرد که تمامی ۷۰۰ نفر جمعیت حاضر در سالن آن را همنوا خواندند : تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکیپدیا
در اجرای اول، این سرود به شکل کُر خوانده شد ولی بعد از آن غلامحسین بنان و اسفندیار قرهباغی آن را به شکل تکخوانی نیز اجرا کردند. از آن زمان تا کنون به دلیل محبوبیت فراوان، خوانندگان و گروههای موسیقی متعددی این سرود را اجرا کردهاند
http://www.youtube.com/watch?v=1qnk8Ywo2xE
ای ایران - اجرا : غلامحسین بنان
http://www.youtube.com/watch?v=6AkNeAvw6n0
ای ایران - اجرا : ارکستر ملی ایران
http://www.youtube.com/watch?v=2PscOKdxcps
http://www.youtube.com/watch?v=1qnk8Ywo2xE
ای ایران - اجرا : غلامحسین بنان
http://www.youtube.com/watch?v=6AkNeAvw6n0
ای ایران - اجرا : ارکستر ملی ایران
http://www.youtube.com/watch?v=2PscOKdxcps
ای خطهٔ ایران مهین، ای وطن من/ ای گشته به مهر تو عجین، جان و تن من
ای عاصمهٔ دنیی آباد، که شد باز/ آشفته کنارت، چو دل پر حزن من
دور از تو گل و لاله و سرو و سمنم نیست/ ای باغ گل و لاله و سرو و سمن من
بس خار مصیبت که خلد دل را بر پای/ بی روی تو، ای تازه شکفته چمن من
تا هست کنار تو، پر از لشکر دشمن/ هرگز نشود خالی، از دل محن من
از رنج تو لاغر شدهام چونان، کز من/ تا بر نشود ناله، نبینی بدن من
دردا و دریغا، که چنان گشتی بیبرگ/ کز بافتهء خویش، نداری کفن من
بسیار سخن گفتم، در تعزیت تو/ آوخ، که نگریاند کس را سخن من
وانگاه نیوشند سخنهای مرا خلق/ کز خون من، آغشته شود پیرهن من
و امروز همیگویم با محنت بسیار/ دردا و دریغا وطن من، وطن من : ملکالشعرای بهار
ای عاصمهٔ دنیی آباد، که شد باز/ آشفته کنارت، چو دل پر حزن من
دور از تو گل و لاله و سرو و سمنم نیست/ ای باغ گل و لاله و سرو و سمن من
بس خار مصیبت که خلد دل را بر پای/ بی روی تو، ای تازه شکفته چمن من
تا هست کنار تو، پر از لشکر دشمن/ هرگز نشود خالی، از دل محن من
از رنج تو لاغر شدهام چونان، کز من/ تا بر نشود ناله، نبینی بدن من
دردا و دریغا، که چنان گشتی بیبرگ/ کز بافتهء خویش، نداری کفن من
بسیار سخن گفتم، در تعزیت تو/ آوخ، که نگریاند کس را سخن من
وانگاه نیوشند سخنهای مرا خلق/ کز خون من، آغشته شود پیرهن من
و امروز همیگویم با محنت بسیار/ دردا و دریغا وطن من، وطن من : ملکالشعرای بهار
من آن درخت زمستانی ، بر آستان بهارانم
که جز به طعنه نمی خندد ، شکوفه بر تن عریانم...
درین دیار غریب ای دل ، نشان ره ز چه کس پرسم؟
که همچو برگ زمین خورده ، اسیر پنجه ی طوفانم...
غلام همت خورشیدم ، که چون دریچه فرو بندد
نه از هراس من اندیشد ، نه از سیاهی زندانم
کجاست باد سحرگاهان ، که در صفای پس از باران
کند به یاد تو ، ای ایران ، به بوی خاک تو مهمانم : نادر نادرپور
که جز به طعنه نمی خندد ، شکوفه بر تن عریانم...
درین دیار غریب ای دل ، نشان ره ز چه کس پرسم؟
که همچو برگ زمین خورده ، اسیر پنجه ی طوفانم...
غلام همت خورشیدم ، که چون دریچه فرو بندد
نه از هراس من اندیشد ، نه از سیاهی زندانم
کجاست باد سحرگاهان ، که در صفای پس از باران
کند به یاد تو ، ای ایران ، به بوی خاک تو مهمانم : نادر نادرپور
ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم/ تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم
تو را ای کهن پير جاويد برنا/ تو را دوست دارم، اگر دوست دارم
تو را ای گرانمايه، ديرينه ايران/ تو را ای گرامی گهر دوست دارم
تو را، ای کهن زاد بوم بزرگان/ بزرگ آفرين نامور دوست دارم
هنروار انديشه ات رخشد و من/ هم انديشهات، هم هنر دوست دارم
اگر قول افسانه، يا متن تاريخ/ وگر نقد و نقل سير دوست دارم
اگر خامه تيشه ست و خط نقر در سنگ/ بر اوراق کوه و کمر دوست دارم
وگر ضبط دفتر ز مشکين مرکب/ نئين خامه، يا کلک پر دوست دارم
گمانهای تو چون يقين میستايم/ عيانهای تو چون خبر دوست دارم
هم ارمزد و هم ايزدانت پرستم/ هم آن فره و فروهر دوست دارم
بجان پاک پيغمبر باستانت/ که پيری است روشن نگر دوست دارم
گرانمايه زردشت را من فزونتر/ ز هر پير و پيغامبر دوست دارم
بشر بهتر از او نديد و نبيند/ من آن بهترين از بشر دوست دارم
سه نيکش بهين رهنمای جهان ست/ مفيدی چنين مختصر دوست دارم
ابر مرد ايرانئی راهبر بود/ من ايرانی راهبر دوست دارم
نه کشت و نه دستور کشتن به کس داد/ ازينروش هم معتبر دوست دارم
من آن راستين پير را، گرچه رفته ست/ از افسانه آن سوی تر، دوست دارم
هم آن پور بيدار دل بامدادت/ نشابوری هورفر دوست دارم
فری مزدک، آن هوش جاويد اعصا/ که ش از هر نگاه و نظر دوست دارم
دليرانه جان باخت در جنگ بيداد/ من آن شير دل دادگر دوست دارم
جهانگير و داد آفرين فکرتی داشت/ فزونترش زين رهگذر دوست دارم
ستايش کنان مانی ارجمندت/ چو نقاش و پيغامور دوست دارم
هم آن نقش پرداز ارواح برتر/ هم ارژنگ آن نقشگر دوست دارم
همه کشتزارانت، از ديم و فاراب/ همه دشت و در، جوی و جر دوست دارم
کويرت چو دريا و کوهت چو جنگل/ همه بوم و بر ، خشک و تر دوست دارم
شهيدان جانباز و فرزانهات را/ که بودند فخر بشر دوست دارم
به لطف نسيم سحر روحشان را/ چنانچون ز آهن جگر دوست دارم
هم افکار پرشورشان را، که اعصار/ از آن گشته زير و زبر دوست دارم
هم آثارشان را، چه پندو چه پيغام/ و گر چند، سطری خبر دوست دارم
من آن جاودان ياد مردان، که بودند/ بهر قرن چندين نفر دوست دارم
همه شاعران تو و آثارشان را/ به پاکی نسيم سحر دوست دارم
ز فردوسی، آن کاخ افسانه کافراخت/ در آفاق فخر و ظفر دوست دارم
ز خيام، خشم و خروشی که جاويد/ کند در دل و جان اثر دوست دارم
ز عطار، آن سوز و سودای پر درد/ که انگيزد از جان شرر دوست دارم
وز آن شيفته شمس، شور و شراری/ که جان را کند شعلهور دوست دارم
ز سعدی و از حافظ و از نظامی/ همه شور و شعر و سمر دوست دارم
خوشا رشت و گرگان و مازندرانت/ که شان همچو بحر خزر دوست دارم
خوشا حوزه شرب کارون و اهواز/ که شيرينترش از شکر دوست دارم : مهدی اخوان ثالث
ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم - اجرا : فرهاد مهراد
http://www.youtube.com/watch?v=mQBDo48tqCE
تو را ای کهن پير جاويد برنا/ تو را دوست دارم، اگر دوست دارم
تو را ای گرانمايه، ديرينه ايران/ تو را ای گرامی گهر دوست دارم
تو را، ای کهن زاد بوم بزرگان/ بزرگ آفرين نامور دوست دارم
هنروار انديشه ات رخشد و من/ هم انديشهات، هم هنر دوست دارم
اگر قول افسانه، يا متن تاريخ/ وگر نقد و نقل سير دوست دارم
اگر خامه تيشه ست و خط نقر در سنگ/ بر اوراق کوه و کمر دوست دارم
وگر ضبط دفتر ز مشکين مرکب/ نئين خامه، يا کلک پر دوست دارم
گمانهای تو چون يقين میستايم/ عيانهای تو چون خبر دوست دارم
هم ارمزد و هم ايزدانت پرستم/ هم آن فره و فروهر دوست دارم
بجان پاک پيغمبر باستانت/ که پيری است روشن نگر دوست دارم
گرانمايه زردشت را من فزونتر/ ز هر پير و پيغامبر دوست دارم
بشر بهتر از او نديد و نبيند/ من آن بهترين از بشر دوست دارم
سه نيکش بهين رهنمای جهان ست/ مفيدی چنين مختصر دوست دارم
ابر مرد ايرانئی راهبر بود/ من ايرانی راهبر دوست دارم
نه کشت و نه دستور کشتن به کس داد/ ازينروش هم معتبر دوست دارم
من آن راستين پير را، گرچه رفته ست/ از افسانه آن سوی تر، دوست دارم
هم آن پور بيدار دل بامدادت/ نشابوری هورفر دوست دارم
فری مزدک، آن هوش جاويد اعصا/ که ش از هر نگاه و نظر دوست دارم
دليرانه جان باخت در جنگ بيداد/ من آن شير دل دادگر دوست دارم
جهانگير و داد آفرين فکرتی داشت/ فزونترش زين رهگذر دوست دارم
ستايش کنان مانی ارجمندت/ چو نقاش و پيغامور دوست دارم
هم آن نقش پرداز ارواح برتر/ هم ارژنگ آن نقشگر دوست دارم
همه کشتزارانت، از ديم و فاراب/ همه دشت و در، جوی و جر دوست دارم
کويرت چو دريا و کوهت چو جنگل/ همه بوم و بر ، خشک و تر دوست دارم
شهيدان جانباز و فرزانهات را/ که بودند فخر بشر دوست دارم
به لطف نسيم سحر روحشان را/ چنانچون ز آهن جگر دوست دارم
هم افکار پرشورشان را، که اعصار/ از آن گشته زير و زبر دوست دارم
هم آثارشان را، چه پندو چه پيغام/ و گر چند، سطری خبر دوست دارم
من آن جاودان ياد مردان، که بودند/ بهر قرن چندين نفر دوست دارم
همه شاعران تو و آثارشان را/ به پاکی نسيم سحر دوست دارم
ز فردوسی، آن کاخ افسانه کافراخت/ در آفاق فخر و ظفر دوست دارم
ز خيام، خشم و خروشی که جاويد/ کند در دل و جان اثر دوست دارم
ز عطار، آن سوز و سودای پر درد/ که انگيزد از جان شرر دوست دارم
وز آن شيفته شمس، شور و شراری/ که جان را کند شعلهور دوست دارم
ز سعدی و از حافظ و از نظامی/ همه شور و شعر و سمر دوست دارم
خوشا رشت و گرگان و مازندرانت/ که شان همچو بحر خزر دوست دارم
خوشا حوزه شرب کارون و اهواز/ که شيرينترش از شکر دوست دارم : مهدی اخوان ثالث
ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم - اجرا : فرهاد مهراد
http://www.youtube.com/watch?v=mQBDo48tqCE
ايران، اي سراي اميد/ بر بامت، سپيده دميد
بنگر كزين ره پر خون/ خورشيدي خجسته رسيد
اگر چه دل ها پر خون است/ شكوه شادي افزون است
سپيده ی ما گلگون است/ واي گلگون است
كه دست دشمن، در خون است
اي ايران، غمت مرساد/ جاويدان، شكوه تو باد
راه ما، راه حق، راه بهروزي است/ اتحاد، اتحاد، رمز پيروزي است
صلح و آزادي/ جاودانه، در همه جهان، خوش باد
يادگار خون عاشقان، اي بهار
اي بهار تازه جاودان/ در اين چمن، شكفته باد : هوشنگ ابتهاج
بنگر كزين ره پر خون/ خورشيدي خجسته رسيد
اگر چه دل ها پر خون است/ شكوه شادي افزون است
سپيده ی ما گلگون است/ واي گلگون است
كه دست دشمن، در خون است
اي ايران، غمت مرساد/ جاويدان، شكوه تو باد
راه ما، راه حق، راه بهروزي است/ اتحاد، اتحاد، رمز پيروزي است
صلح و آزادي/ جاودانه، در همه جهان، خوش باد
يادگار خون عاشقان، اي بهار
اي بهار تازه جاودان/ در اين چمن، شكفته باد : هوشنگ ابتهاج
ایران، ای سرای امید - اجرا : محمدرضا شجریان
http://www.youtube.com/watch?v=5moII0GZ2tQ
http://www.youtube.com/watch?v=u7GCypVgQyk
http://www.youtube.com/watch?v=5moII0GZ2tQ
http://www.youtube.com/watch?v=u7GCypVgQyk
دوباره، میسازمت وطن/ اگر چه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو می زنم/ اگر چه با استخوان خویش
دوباره، می بویم از تو گُل/ به میل نسل جوان تو
دوباره، می شویم از تو خون/ به سیل اشک روان خویش
دوباره، یک روز آشنا/ سیاهی از خانه میرود
به شعر خود رنگ می زنم/ ز آبی آسمان خویش
اگر چه صد ساله مرده ام/ به گور خود خواهم ایستاد
که بردَرَم، قلب اهرمن/ ز نعره ی آنچنان خویش
کسی که « عظم رمیم» را/ دوباره انشا کند به لطف
چو کوه می بخشدم شکوه/ به عرصه ی امتحان خویش
اگر چه پیرم ولی هنوز/ مجال تعلیم اگر بُوَد
جوانی آغاز می کنم/ کنار نوباوگان خویش
حدیث حب الوطن ز شوق/ بدان روش، ساز می کنم
که جان شود هر کلام دل/ چو برگشایم دهان خویش
هنوز در سینه آتشی/ بجاست کز تاب شعله اش
گمان ندارم به کاهشی/ ز گرمی دمان خویش
دوباره، می بخشی ام توان/ اگر چه شعرم به خون نشست
دوباره، می سازمت به جان/ اگر چه بیش از توان خویش : سیمین بهبهانی
ستون به سقف تو می زنم/ اگر چه با استخوان خویش
دوباره، می بویم از تو گُل/ به میل نسل جوان تو
دوباره، می شویم از تو خون/ به سیل اشک روان خویش
دوباره، یک روز آشنا/ سیاهی از خانه میرود
به شعر خود رنگ می زنم/ ز آبی آسمان خویش
اگر چه صد ساله مرده ام/ به گور خود خواهم ایستاد
که بردَرَم، قلب اهرمن/ ز نعره ی آنچنان خویش
کسی که « عظم رمیم» را/ دوباره انشا کند به لطف
چو کوه می بخشدم شکوه/ به عرصه ی امتحان خویش
اگر چه پیرم ولی هنوز/ مجال تعلیم اگر بُوَد
جوانی آغاز می کنم/ کنار نوباوگان خویش
حدیث حب الوطن ز شوق/ بدان روش، ساز می کنم
که جان شود هر کلام دل/ چو برگشایم دهان خویش
هنوز در سینه آتشی/ بجاست کز تاب شعله اش
گمان ندارم به کاهشی/ ز گرمی دمان خویش
دوباره، می بخشی ام توان/ اگر چه شعرم به خون نشست
دوباره، می سازمت به جان/ اگر چه بیش از توان خویش : سیمین بهبهانی
دوباره میسازمت وطن - اجرا : داریوش
http://www.youtube.com/watch?v=ff8HXElRIQs
http://www.youtube.com/watch?v=ff8HXElRIQs
در روح و جان من ، می مانی ای وطن
به زیر پا فتد آن دلی ، که بهر تو نلرزد
شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن
که بهر عشق والای تو ، همه جهان نیارزد
ای ایران ایران ، دور از دامان پاکت دست دگران ، بد گهران
ای عشق سوزان ، ای شیرین ترین رویای من ، تو بمان ، در دل و جان
ای ایران ایران ، گلزار سبزت دور از تاراج خزان ، جور زمان
ای مهر رخشان ، ای روشن گر دنیای من به جهان ، تو بمان
سبزی سر چمن ، سرخی خون من
سپیدی طلوع سحر ، به پرچمت نشسته
شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن
بمان که تا ابد هستی ام ، به هستی تو بسته
در روح و جان من ، می مانی ای وطن
به زیر پا فتد آن دلی ، که بهر تو نلرزد
شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن
که بهر عشق والای تو ، همه جهان نیارزد : تورج نگهبان
ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس
چه سفرها كردهایم، چه سفرها كردهایم
ما برای بوسیدن خاك سر قلهها
چه خطرها كردهایم، چه خطرها كردهایم
ما برای آنكه ایران گوهری تابان شود
خون دلها خوردهایم، خون دلها خوردهایم
ما برای آنكه ایران خانه خوبان شود
رنج دوران بردهایم، رنج دوران بردهایم
ما برای بوئیدن بوی گل نسترن
چه سفرها كردهایم، چه سفرها كردهایم
ما برای نوشیدن شورابههای كویر
چه خطرها كردهایم، چه خطرها كردهایم
ما برای خواندن این قصه عشق به خاك
خون دلها خوردهایم، خون دلها خوردهایم
ما برای جاودانه ماندن این عشق پاك
رنج دوران بردهایم، رنج دوران بردهایم : نادر ابراهیمی
چه سفرها كردهایم، چه سفرها كردهایم
ما برای بوسیدن خاك سر قلهها
چه خطرها كردهایم، چه خطرها كردهایم
ما برای آنكه ایران گوهری تابان شود
خون دلها خوردهایم، خون دلها خوردهایم
ما برای آنكه ایران خانه خوبان شود
رنج دوران بردهایم، رنج دوران بردهایم
ما برای بوئیدن بوی گل نسترن
چه سفرها كردهایم، چه سفرها كردهایم
ما برای نوشیدن شورابههای كویر
چه خطرها كردهایم، چه خطرها كردهایم
ما برای خواندن این قصه عشق به خاك
خون دلها خوردهایم، خون دلها خوردهایم
ما برای جاودانه ماندن این عشق پاك
رنج دوران بردهایم، رنج دوران بردهایم : نادر ابراهیمی
ایرانِ من که خسته و زارم ترا/ آخرچگونه دوست ندارم ترا؟
با من چه میکنی که به خونِ جگر/ زینگونه بیشکیب و قرارم ترا
چون ماهوارهای که به گِردِ زمین/ گردان بوَد، به گِردِ مدارم ترا
زان سان که دشمنان ترا دشمنم/ از یاورانِ مُشفقِ یارم ترا
با آنکه از کنار توام بر کران/ گویی که روز و شب به کنارم ترا
تا دررسد سعادتِ دیدار تو/ رؤیانوردِ لحظه شمارم ترا
چون بلبلی که جانب گُل میپرد/ با یادِ گل به گشت و گذارم ترا
تا سردهم سرودِ سرافرازیت/ شعر و سرود و شور و شرارم ترا
چون آتشی که شعلۀ رنگین دهد/ رنگین چو دانههای انارم ترا
آن شاخۀ شکستۀ باغم ولی/ چون میوۀ رسیده به بارم ترا
با آنکه ره به خِطّۀ دیگر بَرَد/ شادم که سرنشینِ قطارم ترا
دشمن اگر به سلسله بندد مرا/ باکم نه زانکه سلسله دارم ترا
بذر کویر و طعمۀ طوفان شود/ گر دانهها به خاک نکارم ترا
تا خطّ و رسم و نقش و نگارِ منی/ بر لوحِ جان، به نقش و نگارم ترا
تا دست من به دامن مِهرت رسد/ هرگز زمِهر، دست ندارم ترا
با سالهای سردِ زمستانیام/ چشم انتظارِ فصلِ بهارم ترا
روزی که سربلندیات از رَه رسد
بر خاک ِ راه، آینه دارم ترا : محمد جلالی چیمه (م. سحر)
با من چه میکنی که به خونِ جگر/ زینگونه بیشکیب و قرارم ترا
چون ماهوارهای که به گِردِ زمین/ گردان بوَد، به گِردِ مدارم ترا
زان سان که دشمنان ترا دشمنم/ از یاورانِ مُشفقِ یارم ترا
با آنکه از کنار توام بر کران/ گویی که روز و شب به کنارم ترا
تا دررسد سعادتِ دیدار تو/ رؤیانوردِ لحظه شمارم ترا
چون بلبلی که جانب گُل میپرد/ با یادِ گل به گشت و گذارم ترا
تا سردهم سرودِ سرافرازیت/ شعر و سرود و شور و شرارم ترا
چون آتشی که شعلۀ رنگین دهد/ رنگین چو دانههای انارم ترا
آن شاخۀ شکستۀ باغم ولی/ چون میوۀ رسیده به بارم ترا
با آنکه ره به خِطّۀ دیگر بَرَد/ شادم که سرنشینِ قطارم ترا
دشمن اگر به سلسله بندد مرا/ باکم نه زانکه سلسله دارم ترا
بذر کویر و طعمۀ طوفان شود/ گر دانهها به خاک نکارم ترا
تا خطّ و رسم و نقش و نگارِ منی/ بر لوحِ جان، به نقش و نگارم ترا
تا دست من به دامن مِهرت رسد/ هرگز زمِهر، دست ندارم ترا
با سالهای سردِ زمستانیام/ چشم انتظارِ فصلِ بهارم ترا
روزی که سربلندیات از رَه رسد
بر خاک ِ راه، آینه دارم ترا : محمد جلالی چیمه (م. سحر)
من کجای این جهان را دوست دارم/ من کدامین مردما ن را دوست دارم
دوستان و دود ما ن را دوست دارم/ جاودا ن ، آزاد گا ن را دوست دارم
من وطن را ، آشیا ن را دوست دارم/ من در آ نجا بس مکا ن را دوست دارم
ازهرند و از سهند و تا نهاو ند/ ازکرج ، از اوج توچال ، تا دماوند
از ارا ک و از نطنز و یزد و تبریز/ تا درون خانه های خشت نیریز
ازمزار کوروش و از پایگاه تخت جمشید/ تا به کنگاور کنار معبدافسانه ناهید
یا زنیشابور وقوچان تاانارستا ن ساوه/ وز ره پرپيچ وخم روی کتل سوی گناوه
از بر دروازه ی قرآن شیر ا ز/ تا به دزفول و سنند ج تا به اهواز
از کران لنگه ، تا قلب لرستان/ یا ز تهران تا به ساری ، تا گلستا ن
از مغا ن و گنبد و از دشت میشا ن/ تا میا ن کو چه های تنگ کا شا ن
از شمیرا ن ، تا به چا رباغ سپا ها ن/ از میا نه ، تا درون باغ ما ها ن
از جوار جنگل نور، خط ساحل در شمال/ تا به قلهک، باغچه های کوی یخچال
همره کوچ عشایر ، از طریق چارمحال/ تا ابرقو در کنار و زیر آن سرو کهنسال
از ره میدان شوش تا زادگاه شیخ رازی/شهر ری، یعنی همان منزلگه دانای ماضی
یا زگوشه گوشه های باغ انگوری اوشان/تا به زیرشاخه ی زیتون، مسیر را ه لوشان
یا که از توس ، سوی فردوس تا گنا با د/ تا به آ بادا ن ، کنا ر نخل های احمد آباد
از سمنگا ن تا کناره ، راه چا لو س/ از ورای صخره ها وجلگه ها ی سبز زاگروس
تا به زیر آ سمان پرستاره ، شهرکرمان/ یا بسوی تپه های نفتی مسجد سلیمان
من کجای این جها ن را دوست دارم/ من وطن را ، آشیا ن را دوست دارم: دكتر منوچهر سعادت نوري
دوستان و دود ما ن را دوست دارم/ جاودا ن ، آزاد گا ن را دوست دارم
من وطن را ، آشیا ن را دوست دارم/ من در آ نجا بس مکا ن را دوست دارم
ازهرند و از سهند و تا نهاو ند/ ازکرج ، از اوج توچال ، تا دماوند
از ارا ک و از نطنز و یزد و تبریز/ تا درون خانه های خشت نیریز
ازمزار کوروش و از پایگاه تخت جمشید/ تا به کنگاور کنار معبدافسانه ناهید
یا زنیشابور وقوچان تاانارستا ن ساوه/ وز ره پرپيچ وخم روی کتل سوی گناوه
از بر دروازه ی قرآن شیر ا ز/ تا به دزفول و سنند ج تا به اهواز
از کران لنگه ، تا قلب لرستان/ یا ز تهران تا به ساری ، تا گلستا ن
از مغا ن و گنبد و از دشت میشا ن/ تا میا ن کو چه های تنگ کا شا ن
از شمیرا ن ، تا به چا رباغ سپا ها ن/ از میا نه ، تا درون باغ ما ها ن
از جوار جنگل نور، خط ساحل در شمال/ تا به قلهک، باغچه های کوی یخچال
همره کوچ عشایر ، از طریق چارمحال/ تا ابرقو در کنار و زیر آن سرو کهنسال
از ره میدان شوش تا زادگاه شیخ رازی/شهر ری، یعنی همان منزلگه دانای ماضی
یا زگوشه گوشه های باغ انگوری اوشان/تا به زیرشاخه ی زیتون، مسیر را ه لوشان
یا که از توس ، سوی فردوس تا گنا با د/ تا به آ بادا ن ، کنا ر نخل های احمد آباد
از سمنگا ن تا کناره ، راه چا لو س/ از ورای صخره ها وجلگه ها ی سبز زاگروس
تا به زیر آ سمان پرستاره ، شهرکرمان/ یا بسوی تپه های نفتی مسجد سلیمان
من کجای این جها ن را دوست دارم/ من وطن را ، آشیا ن را دوست دارم: دكتر منوچهر سعادت نوري
هنوز مهر تو در قلب ماست ای ایران/ هنوز هم دل ما حق نماست ای ایران
میان خون من و خاک توست پیوندی/ که تا به صبح قیامت بجاست ای ایران
شمیم عطر شهیدان سرفراز وطن/ گواه صحت این مدعاست ای ایران
به لطف کیش اهورایی تمدن ساز/ هنوز خاک وطن کیمیاست ای ایران
هنوز خاک فرح زای مهر پرور تو/ به چشم جان همه توتیاست ای ایران
هنوز در دل گهوارهها فریدون هست/ هنوز خشم فرانک رواست ای ایران
هنوز پهلوی سهراب می درد رستم/ که قتل افسر دشمن سزاست ای ایران
صبور باید و آگه به روز سختیها/ که گاه نوبت رنج و بلاست ای ایران
عصای علم بباید که بشکند جادو/ جواب مار، گهی اژدهاست ای ایران
ز کارنامهی ننگین زور و زر اکنون/ زمین عشق سرای بلاست ای ایران
به یاد قصهی خونرنگ عشق و آزادی/ به غم نشسته دل کوچههاست ای ایران
به خون پاک شهیدان ملک جم سوگند/ که روز جوشش ایمان ماست ای ایران
دل است ودیدهی «امید» و صبح رستاخیز
و مرگ و ظلم که حکم خداست ای ایران : مصطفی بادکوبه ای
مژدگانی می رسد از چشمه ساران/ برای شوره زاران
قطره قطره می چکد در گوش گلها/ ترنم های باران
ای بیقراران، آیینه داران/ گُل می کند آیینه ی صبح فروزان
از شب چشم انتظاران
ای جاودان ایران من ایران من ایران من ایران من
کشور گل، بهار سرو و سنبل
صد کاروان گل می رسد منزل به منزل
خرامان و خرامان/ تا پیش پای عاشقان دامن فشاند
گلستان در گلستان/ از مشرق جان، خورشید ایمان
گل کرده در چشم جهان صبح درخشان/ جان فدای نام ایران
ای جاودان ایران من ایران من ایران من ایران من : ناشناس
ای جاودان ایران من ایران من - اجرا : علیرضا افتخاری
http://tarane1400.blogfa.com/
ترا روزی رها ، از ظلمت و بیداد ، می خواهم
لبت را وا به خنده ، مردمت را شاد، می خواهم
ترا بر قله های بیستون_ سبز_ آزادی
نماد کوشش عاشق ترین فرهاد می خواهم
ترا با قلبی از جنس گل آلاله ی دشتی
تنت را باغ سرو و سبزه و شمشاد می خواهم
دو دستت را پر از احساس ناب رویش امید
تمام غصه هایت را به دوش باد می خواهم
ترا ای خانه ی تاریخی قومی سراسر مهر
نه تاریک و نه بی رونق، ترا آباد می خواهم
ترا خاموش نه، خسته و زخمی نمی خواهم
که دائم در خروش و جنبش و فریاد می خواهم
ترا از ابتدای یک خلیج بی نهایت پاک
و تا آنجا که تیر آرش ات افتاد می خواهم
برای پر کشیدن تا دل یک آسمان لبخند
ترا ایران جاویدان من ، آزاد می خواهم : آناهیتا ترکمان
ایران جاویدان من - اجرا : آناهیتا ترکمان
http://www.youtube.com/watch?v=aiIHgSFprbo
ای وطن، ای ایران
ای وطن ، زرینه هفت آئینه داری
ای بسا گوهر ، که در گنجینه داری
در تمدن ، سهم ها ، دیرینه داری
دانش و فرهنگ را ، پیشینه داری
در هنر ، معماری_ تزئینه داری
خط و تذهیبی خوش و نقشینه داری
ای که خورشیدی طلا، زرینه داری
بس گلستان، دشت ها سبزینه داری
ای که صد افسانه بر هر سینه داری
رستم و رودابه و تهمینه داری
عاشقانه ، ساغر_ آبگینه داری
مستی ، از گل باده ی دوشینه داری
وین زمان بس خرقه ی پشمینه داری
سوگ ها ، از شنبه تا آدینه داری
ای که قلبی ، با صفا ، بی کینه داری
پس چرا ، سنگین غمی در سینه داری؟
ای خزان را سه دهه ، بیشینه داری
چون اسیران جامه ی رنگینه داری
ای که خورشیدی ، چنان زرینه داری
پس چرا ، عصری چنین غمگینه داری؟
دكتر منوچهر سعادت نوري
۱۳۹۲ مرداد ۱۵, سهشنبه
رباعیات تغذیه (غذا، نوشیدنی، وعده های غذایی و ...)
رباعی "صبحانه"
از خواب_ سحر ، بر خیز
بنشین ، سر_ صبحانه
بنشین ، سر_ صبحانه
نانی , و پنیری ، خور
گر هست ، در آن خانه!
رباعی "موز"
گر هست ، در آن خانه!
رباعی "موز"
از "موز" ، اگر چه راضی شده است
بشمردن آن، "رنج_ ریاضی" شده است
بشمردن آن، "رنج_ ریاضی" شده است
میمون شده و به "موز بازی" شده است
با خط_ جنون ، "خط_ موازی" شده است!
با خط_ جنون ، "خط_ موازی" شده است!
رباعی "زرشک"
تا به او گفتند ، از وصف_ فلان
خنده ای کرد و بگفتا ای زرشک
خنده ای کرد و بگفتا ای زرشک
عادت او گشته ، گوید بی امان
پاسخ هر گفته را با ای زرشک!
پاسخ هر گفته را با ای زرشک!
رباعی "باده"
باده نمی چشی ، ز لب_ ساغر_ بلور
گامی نمی نهی ، که برقصی بسان حور
گامی نمی نهی ، که برقصی بسان حور
دل را نمی دهی ، به نوایی که از سرور
گردیده ای ، حکایت آن سنگ پر صبور
گردیده ای ، حکایت آن سنگ پر صبور
رباعی "پسته"
ای خبره به کار_ باغداری
مشغول شدی به پسته کاری
مشغول شدی به پسته کاری
فردا ، که چو پسته ها در آید
سرگرم شوی به پسته خواری!
سرگرم شوی به پسته خواری!
رباعی "تخمه کدو و تخمه ژاپنی"
و تخمه بشکنی با یار جانی!
که شاید "بت شکن" خود را بخوانی؟
ز ژاپن چون ندیدی خیر، آنی
به "لندن" می روی تا می توانی؟
که شاید "بت شکن" خود را بخوانی؟
ز ژاپن چون ندیدی خیر، آنی
به "لندن" می روی تا می توانی؟
رباعی "کدو"
ای کدو ورد_ زبان دوستانی
سوژه ی شعرِ_ مولوی جانی
سوژه ی شعرِ_ مولوی جانی
گاه سبز و گهی مسمایی
مثل_ آن میهن_ من : ایرانی
مثل_ آن میهن_ من : ایرانی
رباعی "گندم و جو"
بسا "گندم نمایان" ، "جو" فروشند
"ریا کار" و دروغین خرقه پوشند
میفکن دل ، بر این گندم نمایان
که "مکارانه" در جوش وخروشند
"ریا کار" و دروغین خرقه پوشند
میفکن دل ، بر این گندم نمایان
که "مکارانه" در جوش وخروشند
رباعی "هلو"
ای که رخسارت ، بسا زیبا
چون ، هلویی ست پوست کنده
چون ، هلویی ست پوست کنده
هم ، که شاداب است و بی همتا
هم ، که با عطری خوش آکنده
هم ، که با عطری خوش آکنده
رباعی "سیب"
یاوه گویی زیر چند ین شاخ سیب
غیراز آن ، کاری و رفتاری نماند
ثبت_میزان دم و بغض فضا
در توان_ هیچ ابزاری نماند!
رباعی "شیر و گوشت_شتر"
در شهر مشهد، شمال ایران
یک کنگره ی شتر گشودند
از شیر شتر و گوشت_ حیوان
خوردند و بسی دعا نمودند!!!
رباعی "شلغم"
در زمستان، به شلغم آور روی
گر چه شلغم گران و بدنام است
همه جا، یک خوراک_ شلغم جوی
شلغم_ پخته بهتر از خام است
رباعی "زردچوبه"
زرد چوبه خاصیت دارد، عزیز
می نماید، بس غذا ها را لذیذ
لیک، بنما احتیاط در مصرفش
در خوراکی ها، کمی از آن بریز!!!
رباعی "چای"
ای ننوشیده چای_ ایران را
و ندانی که طعم_ چایی چیست؟
چای_ خوش رنگ و عطر_ لاهیجان
یک نمونه ز چای_ ایرانیست
رباعی "قلیان همراه_ چای_ دبش"
قلیان_ جوش_ جعفر و ناز_ پری رخان
"این هر دو در کشاکش دوران، کشیدنی ست"
همراه_ چای_ دبش و معطر، کنار یار
لب بوسه ای ز دلبر_ رعنا، چشیدنی ست!
رباعی "سیب زمینی"
سیب زمینی غذائیت دارد
گرچه بسیار خاصیت دارد
مصرفش چهار بار در هفته
اشتباه است و معصیت دارد!
رباعی " اعتصاب غذا "
بهر دفع_ ستم، دفاع از حق/ روش_ نیک، انتخاب باید کرد
بهترین کار، اعتصاب غذاست/ از غذا، اجتناب باید کرد
رباعی غذاهای ضد سرطان
سی خوراکیست در تمام جهان
که مفیدست به رزم با سرطان
بهر_ آگاهی از همه آنان
" گفتنی های تغذیه " بر خوان!
رباعی " آب هویج "
ای که خواهی بنگری مانند خوبان
جرعه ای بر نوش از " آب هویج "
بهتر است این آب، از آن مایعات
که ترا سازند، گاهی مست و گیج!
یاوه گویی زیر چند ین شاخ سیب
غیراز آن ، کاری و رفتاری نماند
ثبت_میزان دم و بغض فضا
در توان_ هیچ ابزاری نماند!
رباعی "شیر و گوشت_شتر"
در شهر مشهد، شمال ایران
یک کنگره ی شتر گشودند
از شیر شتر و گوشت_ حیوان
خوردند و بسی دعا نمودند!!!
رباعی "شلغم"
در زمستان، به شلغم آور روی
گر چه شلغم گران و بدنام است
همه جا، یک خوراک_ شلغم جوی
شلغم_ پخته بهتر از خام است
رباعی "زردچوبه"
زرد چوبه خاصیت دارد، عزیز
می نماید، بس غذا ها را لذیذ
لیک، بنما احتیاط در مصرفش
در خوراکی ها، کمی از آن بریز!!!
رباعی "چای"
ای ننوشیده چای_ ایران را
و ندانی که طعم_ چایی چیست؟
چای_ خوش رنگ و عطر_ لاهیجان
یک نمونه ز چای_ ایرانیست
رباعی "قلیان همراه_ چای_ دبش"
قلیان_ جوش_ جعفر و ناز_ پری رخان
"این هر دو در کشاکش دوران، کشیدنی ست"
همراه_ چای_ دبش و معطر، کنار یار
لب بوسه ای ز دلبر_ رعنا، چشیدنی ست!
رباعی "سیب زمینی"
سیب زمینی غذائیت دارد
گرچه بسیار خاصیت دارد
مصرفش چهار بار در هفته
اشتباه است و معصیت دارد!
رباعی " اعتصاب غذا "
بهر دفع_ ستم، دفاع از حق/ روش_ نیک، انتخاب باید کرد
بهترین کار، اعتصاب غذاست/ از غذا، اجتناب باید کرد
رباعی غذاهای ضد سرطان
سی خوراکیست در تمام جهان
که مفیدست به رزم با سرطان
بهر_ آگاهی از همه آنان
" گفتنی های تغذیه " بر خوان!
رباعی " آب هویج "
ای که خواهی بنگری مانند خوبان
جرعه ای بر نوش از " آب هویج "
بهتر است این آب، از آن مایعات
که ترا سازند، گاهی مست و گیج!
رباعی فایده و زیان قهوه
مصرف قهوه گفته اند ای دوست/ سودمند است، بهر_ مو و پوست
گر که نوشی تو قهوه را بس داغ/ "سرطان_ مری" بیایدت به سراغ
مصرف قهوه گفته اند ای دوست/ سودمند است، بهر_ مو و پوست
گر که نوشی تو قهوه را بس داغ/ "سرطان_ مری" بیایدت به سراغ
دکتر منوچهر سعادت نوری
۱۳۹۲ مرداد ۹, چهارشنبه
انسان
بر تارک_ جبین_ خوش_ آن سرای سیب
در آن بنا* که خشم و غضب بوده بی نصیب
آنجا که اتحاد_ ملل آرزو کنند
جایی که احترام_ ملل بوده بی رقیب
آنجا که جنگ و صلح_مردم دنیا دهد نظام
وآنجا که بر حقوق ملل بوده عزتی
آنجا که بر کرانه ی اطلس نشسته است
آنجا که غنچه بهر_ رهایی شکفته است
یکجا نشان ز شاعر_ ایران گرفته است
سعدی** بر آن بنا، سخنی نغز سفته است :
باشد خطا که به "انسان" شوی تو نام
گر فارغ از مصائب_ آحاد_ ملتی
آنجا که اتحاد_ ملل آرزو کنند
جایی که احترام_ ملل بوده بی رقیب
آنجا که جنگ و صلح_مردم دنیا دهد نظام
وآنجا که بر حقوق ملل بوده عزتی
آنجا که بر کرانه ی اطلس نشسته است
آنجا که غنچه بهر_ رهایی شکفته است
یکجا نشان ز شاعر_ ایران گرفته است
سعدی** بر آن بنا، سخنی نغز سفته است :
باشد خطا که به "انسان" شوی تو نام
گر فارغ از مصائب_ آحاد_ ملتی
دکتر منوچهر سعادت نوری
نیویورک
نیویورک
*اشاره به شهر نیویورک (که به نام سیب بزرگ نیز خوانده می شود) و ساختمان سازمان ملل متحد است.
** شعر سعدی : بنی آدم اعضا ی یک پیکر ند / که در آفرینش ز یک گوهرند / چوعضوى به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار/ تو کز محنت دیگران بی غمی / نشاید که نامت نهند آدمی
** شعر سعدی : بنی آدم اعضا ی یک پیکر ند / که در آفرینش ز یک گوهرند / چوعضوى به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار/ تو کز محنت دیگران بی غمی / نشاید که نامت نهند آدمی
۱۳۹۲ خرداد ۱۴, سهشنبه
پیشترها ، می شد
پیشترها ، می شد
کنج_ یک دنج ، نشست
چای را دیشلمه کرد
لبوی_ گرم_ تنوری خورد
پیشترها ، می شد
با رفیقان ، پوکر_ نرمی زد
گهگهی ، راحت ، خونسرد
از همه ی آنان برد
پیشترها ، می شد
کافه ای رفت
شیر_ داغی نوشید
شکرین لب بوسید
سر پل ، وقت_ غروب
گشت زد و خوش چرخید
پیشترها ، می شد
رستورانی ، رفت
چلو را با خورشی، راحت خورد
از غذا ، لذت برد
پیشترها ، می شد
گوش ، بر هر آهنگ
توی_ یک ماشین ، راند
یادی از "هایده" کرد
همصدا با او خواند:
"دیگه دوا نمی کنه"
"غم با من زاده شده"
"منو رها نمی کنه"
"منو رها نمی کنه"
و فضا ، شاعرابه بود
و صدا ، ماهرانه بود
پیشترها ، می شد
نعره و داد زد و شد ، فریاد
ساز و آواز ، شنید از "فرهاد"
قصه ی روز و حکایت ها را
آه_ جانسوز و شکایت ها را
"خون میچکه"
"جمعهها ، خون"
"جای بارون میچکه"
که میافته
توی_ حوض_ نقاشی"
پیشترها ، می شد
شب شعر، راه انداخت
از یکی ، خوبی گفت
به فلانی ، هم تاخت
پیشترها ، می شد
توی پارک ها ، رقصید
پای لرزیدن_ خربوزه نشست
مشت را ، سخت بجایی کوبید
پیشترها ، می شد
راحت آسوده به "میدان" آمد
"مولوی" را گشت
"یک دست جام باده"
"یک دست جعد یار"
"رقصی چنین"
"میانه ی میدان" داشت
پیشترها ، می شد
سخن از عشق ، سرود
خنده کرد ، قهقهه زد
ته دل ، شادان بود
پیشترها ، می شد
بس چه چیز ها ، که نگفت
بس چه کارها ، که نکرد
دکتر منوچهر سعادت نوری
اشتراک در:
پستها (Atom)